دانشجو از ديدگاه مقام معظم رهبري (2)
دانشجو از ديدگاه مقام معظم رهبري (2)
دانشجو از ديدگاه مقام معظم رهبري(2)
مشکل اول، مشکل دچار شدن به ابتذال و بي تفاوتي و نفوذپذيري در مقابل فرهنگ هاي بيگانه و مضر است. دانشجو در معرض اين فرهنگ ها قرار مي گيرد و اين مشکل دانشگاه هاست. من کرارا در اين اجتماعات دانشجويي و دانشگاهي گفته ام که چرا وقتي کسي وارد حوزه مي وشد، قاعدتا متدين خارج مي گردد؛ اما وقتي داخل دانشگاه مي شود، قاعدتا متدين خارج نمي گردد؟! چرا بايد اين طوري باشد؟ واقعا هم توقع درستي است وبايد در نهايت اين باشد؛ اما واقعيت قضيه غير از اين است. واقعيت قضيه اين است که دانشگاه محيطي است که به خاطر کثرت جوان در سنين خاص و وجود زن و مرد، در معرض انوع و اقسام انگيزه ها و گرايش هاي اخلاقي فرهنگي ناسالم قرار گرفته است. دانشجو، غير از آن جوان در بازار است که نه از مجله ي خارجي، نه از کتاب خارجي و نه از معارف بيرون اين مرز اصلا مطلع نيست. دانشجو، قاعدتا اطلاع پيدا مي کند و آگاه و هوشيار است و معارف دنيا برايش مطرح مي شود. پس اين فرد، در معرض نفوذ آسيب هاي فرهنگي و بي مبالاتي در مقابل دين و بي تفاوتي در مقابل ارزش هاي ديني و انقلابي است. اين، يکي از مشکلات محيط دانشجويي ودانشجوست.
يکي از مشکلات ديگر که نزديک به مشکل قبلي است آسيب پذيري در مقابل لغزش ها و انحرافات فکري است. در گذشته که مارکسيسم خيلي فعال و پرنشاط بود، هر کسي که با دانشگاه ارتباط داشت، واقعا اين را به روشني مي يافت. اصلادر دانشگاهف حتي آن دانشجوي مسلماني که سوهان تفکرات مارکسيسم به مغزش نخورده بود، خيلي به ندرت مي شد پيدا کرد. بعضي از اين عناصر روشنفکر نام و نشانداري که جزو مسلمانان هستند -زنده و مرده- و شما امروز به افکارشان اعتراض ي کنيد- که اعتراض هاي بجايي هم هست- نقطه ي اشکال فکري اين ها، همان چيزي است که خاصيت دوران دانشجويي و دانشگاهي آن ها بود. تفکر مارکسيستي وارد مي شد، زيد مي ديد که مي خواهد مارکسيسم را رد بکند؛ براي رد آن، از معارف مارکسيسم استافده مي کرد؛ يعني «يؤتي من حيث يفر منه»! اين، در تفکرات و بيانات کساني که در دو دهه قبل از انقلاب، بدون اطلاع و آگاهي هاي کامل اسلامي، در ميدان مارکسيسم وارد مي شدند، زياد ديده مي شد. اصلا تفکرات مارکسيستي در آن ها نفوذ کرده بود و در همه ي مغز و ذهنشان اشراب شده بود. در آن زمان، چنين چيزي محسوس بود؛ اما امروز نيست و يا لااقل به شکل مکتبي اش وجود ندارد؛ اگر چه ته مانده هايش باز هم هستند و هنوز زائل نشده اند. در عين حال، امروز انحرافات جديدي وجود دارد. دنيا که تنها با انحراف مارکسيسم، منحرف نشده است؛ قبل از مارکسيسم هم تفکرات غلط و انحرافي و ضداسلام بوده، بعد از مارکسيسم هم وجود دارد و الان هم هست. همين تفکراتي که امروز به وسيله ي بعضي از فيلسوفان يا فيلسوف نمايان اروپايي در دنيا پخش مي شود-که البته نمي خواهم اسم بياورم، تا حرف کلي ما به جايي نزديک نشود-حمالة الحطب دمکراسي به نوع سوسيال دمکراسي هاي غربي است.
الان در دنيا تفکراتي هست که جاده صاف کن تسلط استعماري نوع جديدآمريکا و اروپا بر همه ي دنياست؛ يعني ايجاد جوامع دمکراتيک به سبک غربي و همين چيزي که شما مي بينيد دينا رويش حساس است. اگردر جهت ايجاد حجاب، يک ذره نسبت به لباس افراد اين جوامع تعرض بشود، همه ي دنيا را غوغا بر مي دارد؛ ولي اگر در جهت کشف حجاب، به لباس کسي تعرض بشود، يک صدم آن در دنيا غوغا نمي شود! اين واقعيتي است. امروز يکي از نشانه هاي تمدن و نظام جديدي که دنياي استکبار مي خواهد بي سرو صدا بر همه ي عالم حاکم بکند، همين است.
مشکل سوم، همين مشکل مدرک گرايي و توجه وافر به زندگي مادي و اضغاث و احلام جواني است. در حوزه ها، به شکل سنتي چنين چيزي نيست اگر چه گاهي به شکل عارضي هست اما جوا دانشجو که کارش تحصيل علم است، به اين سمت کشانده و رانده شده که به فکر آينده و دکان آينده و کار آينده و پول و اين که کدام رشته، پر درآمدتر است و کدام رشته توانايي هاي بيشتري به آدم مي دهد، باشد. اين هم مشکل بزرگي است که بايستي به فکرش بود؛ چون به علم لطمه مي خورد.
مشکل ديگر، مشکل آلت دست جريانات سياسي شدن و سياسي کاري در دانشگاه است. گاهي اوقات، دانشجو خودش هيچ ايده و انگيزه ي سياسي خاصي ندارد؛ اما آلت دست يک جريان و يک گروه سياسي کار قرار مي گيرد که آن ها از او، چماق مي کنند و به سر هر کسي که مي خواهند، مي زنند. اين هم يک مشکل بسيار بزرگ و حساس است.
مشکل ديگر، مشکل ابهام در جريانات و عملکردهاست. دانشجو، به طورطبيعي روشنفکر است؛ يعني جزو گروه هاي روشنفکر قهري است و نسبت به اوضاع جاري کشور، صاحب نظر و صاحب فکر و صاحب عقيده است و مي خواهد اظهار نظر بکند. دانشجو، به اين قانع نيست که بگويد ما اينطور تشخيص داده ايم و ميخواهيم عمل بکنيم. دانستن و اظهار نظر او، با تعبد هم منافات ندارد. تعبد هم مي کند، اما دلش مي خواهد وجه اين کاري را که به آن تعبد کرده است، بداند. اگر ندانست، تدريجا دچار شبهه و ابهام مي شود. اين ابهام، او را حتي در نفس تعبد هم تضعيف مي کند و تعبدش رفته رفته ضعيف مي شود. پس، يکي از مشکلات دانشجو، اين است. دانشجويان، چون غالبا از جريانات هم بي خبراند و از بطون کارها اطلاع ندارند، چنانچه خبري در راديويا در روزنامه پخش شود، ذهنشان شروع به کار مي کند. اين در صورتي است که مؤثر خارجي هم نباشد؛ اگر باشد، که ديگر واويلاست!
و بالاخره، آن مشکلي که به نظر بعضي ها، شايد مهم ترين مشکل است، مشکل بي هويتي و عدم درک رسالت واقعي در قبال جامعه، در قبال خودش و در قبال تارخي و آينده است.دانشجو، حقيقتا نمي داند که چه کاره است. او نمي داند که الان چه کاره است و در آينده چه نقشي خواهد داشت؛ مثل کاسبي که به دنبال نان و نام مي دود و زندگي مي کند. به عبارت ديگر، رسالت حقيقي دانشجو، براي خود او درست روشن نيست. اين ها مشکلات دانشجوست. بخشي از اين مشکلات را گفتيم اما يقينا بيش از اين هاست و مسائل و مشکلات ديگر و ريزه کاري هاي فراواني نيز وجود دارد: ارتباطات گوناگون استاد و دانشجو، مدير و دانشجو، گروه هاي گوناگون دانشجويي، تعارض بين دانشجوي بي دين و دانشجوي بادين، حتي تعارض بين خود ديندارها و انواع و اقسام مشکلات ديگري که وجود دارد.(1)
ما مي خواهيم جوان ما احساس کند که بايد فکر کند و بايد اين فکر را مطرح و آن را مطالبه کند.نمي خواهيم کار نمايشي کنيم و نيازي هم به کار نمايشي نداريم؛ اما به اين که جوان ما -به خصوص مجموعه ي دانشجويي که در سطح کشور بسيار گسترده و وسيع است- اين احساس را در خودش تقويت کند که در آينده ي کشور نقش و مسئوليت دارد و بايد تعهدي در اين زمينه در خود احساس و براي آن تلاش کند، نياز داريم.(2)
اين که ما بايد دانشجوها را به سياست بکشانيم، اين «بايد»را هم من قبول ندارم؛ اصلا «بايد» ندارد. جوان دانشجو احساساتي دارد، تحرکي دارد، خودش تمايل به اين معنا دارد؛ لزومي ندارد ما «بايد» داشته باشيم؛ منتها جوان دانشجو احساساتش در درجه ي اول متوجه عدالت خواهي است. آنچه بيش از همه چيز دانشجو را به خود متوجه مي کند، عدالت خواهي است؛ اين جهت را در او تقويت و تحکيم کنيد.
البته ممکن است به خيلي از مسئولان کشور اعتراض هم داشته باشد؛ اما اعتراض او، اعتراض يک جوان است و هيچ اشکالي هم ندارد. بنده وقتي در مجامع دانشجويي شرکت مي کنم -شماها يا بوده ايد و از نزديک ديده ايد، يا از تلويزيون مشاهده کرده ايد- مي بينيد که چندين هزار دانشجو چه ابراز احساساتي مي کنند. من مي دانم در همين مجموعه ي چند هزار نفري، درصد قابل توجهي هستند که به شخص من اعتراض دارند؛ ولي اگر بنا باشد محبت خودم را بين اين مجموعه تقسيم کنم، سهم آن ها را يک مثقال کمتر نخواهم گذاشت. اين ها هم جوان اند، اين ها هم فرزندان و بچه هاي من هستند، اين ها هم دانشجوهاي اين کشورند. گيرم به مسئله اي -به حق يا ناحق- اعتراض دارند؛ چه اشکال دارد؟ اعتراض داشتن ايرادي ندارد، اما مبنا و پايه ي کارش بايد درست باشد..(3)
يکي از مشکلات ديگر که نزديک به مشکل قبلي است آسيب پذيري در مقابل لغزش ها و انحرافات فکري است. در گذشته که مارکسيسم خيلي فعال و پرنشاط بود، هر کسي که با دانشگاه ارتباط داشت، واقعا اين را به روشني مي يافت. اصلادر دانشگاهف حتي آن دانشجوي مسلماني که سوهان تفکرات مارکسيسم به مغزش نخورده بود، خيلي به ندرت مي شد پيدا کرد. بعضي از اين عناصر روشنفکر نام و نشانداري که جزو مسلمانان هستند -زنده و مرده- و شما امروز به افکارشان اعتراض ي کنيد- که اعتراض هاي بجايي هم هست- نقطه ي اشکال فکري اين ها، همان چيزي است که خاصيت دوران دانشجويي و دانشگاهي آن ها بود. تفکر مارکسيستي وارد مي شد، زيد مي ديد که مي خواهد مارکسيسم را رد بکند؛ براي رد آن، از معارف مارکسيسم استافده مي کرد؛ يعني «يؤتي من حيث يفر منه»! اين، در تفکرات و بيانات کساني که در دو دهه قبل از انقلاب، بدون اطلاع و آگاهي هاي کامل اسلامي، در ميدان مارکسيسم وارد مي شدند، زياد ديده مي شد. اصلا تفکرات مارکسيستي در آن ها نفوذ کرده بود و در همه ي مغز و ذهنشان اشراب شده بود. در آن زمان، چنين چيزي محسوس بود؛ اما امروز نيست و يا لااقل به شکل مکتبي اش وجود ندارد؛ اگر چه ته مانده هايش باز هم هستند و هنوز زائل نشده اند. در عين حال، امروز انحرافات جديدي وجود دارد. دنيا که تنها با انحراف مارکسيسم، منحرف نشده است؛ قبل از مارکسيسم هم تفکرات غلط و انحرافي و ضداسلام بوده، بعد از مارکسيسم هم وجود دارد و الان هم هست. همين تفکراتي که امروز به وسيله ي بعضي از فيلسوفان يا فيلسوف نمايان اروپايي در دنيا پخش مي شود-که البته نمي خواهم اسم بياورم، تا حرف کلي ما به جايي نزديک نشود-حمالة الحطب دمکراسي به نوع سوسيال دمکراسي هاي غربي است.
الان در دنيا تفکراتي هست که جاده صاف کن تسلط استعماري نوع جديدآمريکا و اروپا بر همه ي دنياست؛ يعني ايجاد جوامع دمکراتيک به سبک غربي و همين چيزي که شما مي بينيد دينا رويش حساس است. اگردر جهت ايجاد حجاب، يک ذره نسبت به لباس افراد اين جوامع تعرض بشود، همه ي دنيا را غوغا بر مي دارد؛ ولي اگر در جهت کشف حجاب، به لباس کسي تعرض بشود، يک صدم آن در دنيا غوغا نمي شود! اين واقعيتي است. امروز يکي از نشانه هاي تمدن و نظام جديدي که دنياي استکبار مي خواهد بي سرو صدا بر همه ي عالم حاکم بکند، همين است.
مشکل سوم، همين مشکل مدرک گرايي و توجه وافر به زندگي مادي و اضغاث و احلام جواني است. در حوزه ها، به شکل سنتي چنين چيزي نيست اگر چه گاهي به شکل عارضي هست اما جوا دانشجو که کارش تحصيل علم است، به اين سمت کشانده و رانده شده که به فکر آينده و دکان آينده و کار آينده و پول و اين که کدام رشته، پر درآمدتر است و کدام رشته توانايي هاي بيشتري به آدم مي دهد، باشد. اين هم مشکل بزرگي است که بايستي به فکرش بود؛ چون به علم لطمه مي خورد.
مشکل ديگر، مشکل آلت دست جريانات سياسي شدن و سياسي کاري در دانشگاه است. گاهي اوقات، دانشجو خودش هيچ ايده و انگيزه ي سياسي خاصي ندارد؛ اما آلت دست يک جريان و يک گروه سياسي کار قرار مي گيرد که آن ها از او، چماق مي کنند و به سر هر کسي که مي خواهند، مي زنند. اين هم يک مشکل بسيار بزرگ و حساس است.
مشکل ديگر، مشکل ابهام در جريانات و عملکردهاست. دانشجو، به طورطبيعي روشنفکر است؛ يعني جزو گروه هاي روشنفکر قهري است و نسبت به اوضاع جاري کشور، صاحب نظر و صاحب فکر و صاحب عقيده است و مي خواهد اظهار نظر بکند. دانشجو، به اين قانع نيست که بگويد ما اينطور تشخيص داده ايم و ميخواهيم عمل بکنيم. دانستن و اظهار نظر او، با تعبد هم منافات ندارد. تعبد هم مي کند، اما دلش مي خواهد وجه اين کاري را که به آن تعبد کرده است، بداند. اگر ندانست، تدريجا دچار شبهه و ابهام مي شود. اين ابهام، او را حتي در نفس تعبد هم تضعيف مي کند و تعبدش رفته رفته ضعيف مي شود. پس، يکي از مشکلات دانشجو، اين است. دانشجويان، چون غالبا از جريانات هم بي خبراند و از بطون کارها اطلاع ندارند، چنانچه خبري در راديويا در روزنامه پخش شود، ذهنشان شروع به کار مي کند. اين در صورتي است که مؤثر خارجي هم نباشد؛ اگر باشد، که ديگر واويلاست!
و بالاخره، آن مشکلي که به نظر بعضي ها، شايد مهم ترين مشکل است، مشکل بي هويتي و عدم درک رسالت واقعي در قبال جامعه، در قبال خودش و در قبال تارخي و آينده است.دانشجو، حقيقتا نمي داند که چه کاره است. او نمي داند که الان چه کاره است و در آينده چه نقشي خواهد داشت؛ مثل کاسبي که به دنبال نان و نام مي دود و زندگي مي کند. به عبارت ديگر، رسالت حقيقي دانشجو، براي خود او درست روشن نيست. اين ها مشکلات دانشجوست. بخشي از اين مشکلات را گفتيم اما يقينا بيش از اين هاست و مسائل و مشکلات ديگر و ريزه کاري هاي فراواني نيز وجود دارد: ارتباطات گوناگون استاد و دانشجو، مدير و دانشجو، گروه هاي گوناگون دانشجويي، تعارض بين دانشجوي بي دين و دانشجوي بادين، حتي تعارض بين خود ديندارها و انواع و اقسام مشکلات ديگري که وجود دارد.(1)
ما مي خواهيم جوان ما احساس کند که بايد فکر کند و بايد اين فکر را مطرح و آن را مطالبه کند.نمي خواهيم کار نمايشي کنيم و نيازي هم به کار نمايشي نداريم؛ اما به اين که جوان ما -به خصوص مجموعه ي دانشجويي که در سطح کشور بسيار گسترده و وسيع است- اين احساس را در خودش تقويت کند که در آينده ي کشور نقش و مسئوليت دارد و بايد تعهدي در اين زمينه در خود احساس و براي آن تلاش کند، نياز داريم.(2)
اين که ما بايد دانشجوها را به سياست بکشانيم، اين «بايد»را هم من قبول ندارم؛ اصلا «بايد» ندارد. جوان دانشجو احساساتي دارد، تحرکي دارد، خودش تمايل به اين معنا دارد؛ لزومي ندارد ما «بايد» داشته باشيم؛ منتها جوان دانشجو احساساتش در درجه ي اول متوجه عدالت خواهي است. آنچه بيش از همه چيز دانشجو را به خود متوجه مي کند، عدالت خواهي است؛ اين جهت را در او تقويت و تحکيم کنيد.
البته ممکن است به خيلي از مسئولان کشور اعتراض هم داشته باشد؛ اما اعتراض او، اعتراض يک جوان است و هيچ اشکالي هم ندارد. بنده وقتي در مجامع دانشجويي شرکت مي کنم -شماها يا بوده ايد و از نزديک ديده ايد، يا از تلويزيون مشاهده کرده ايد- مي بينيد که چندين هزار دانشجو چه ابراز احساساتي مي کنند. من مي دانم در همين مجموعه ي چند هزار نفري، درصد قابل توجهي هستند که به شخص من اعتراض دارند؛ ولي اگر بنا باشد محبت خودم را بين اين مجموعه تقسيم کنم، سهم آن ها را يک مثقال کمتر نخواهم گذاشت. اين ها هم جوان اند، اين ها هم فرزندان و بچه هاي من هستند، اين ها هم دانشجوهاي اين کشورند. گيرم به مسئله اي -به حق يا ناحق- اعتراض دارند؛ چه اشکال دارد؟ اعتراض داشتن ايرادي ندارد، اما مبنا و پايه ي کارش بايد درست باشد..(3)
پي نوشت :
1-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با اعضاي شوراي مرکزي نمايندگان ولي فقيه در دانشگاه هاي کشور و مسئولان دفاتر نمايندگي، 1369/8/7.
2-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار اعضاي تشکل ها و نخبگان دانشجويي، 1382/8/15.
3-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار وزير علوم و رؤساي دانشگاه ها، 1383/10/17.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}